مردی با اصرار بسيار از رسول اكرم يك جمله به عنوان اندرز خواست . رسول اكرم به او فرمود : اگر بگويم به كار میبندی ؟ - بلی يا رسول الله ! - اگر بگويم به كار میبندی ؟ - بلی يا رسول الله ! - اگر بگويم به كار میبندی ؟ - بلی يا رسول الله ! رسول اكرم بعد از اينكه سه بار از او قول گرفت و او را متوجه اهميت مطلبی كه میخواهد بگويد كرد، به او فرمود : " هرگاه تصميم به كاری گرفتی ، اول در اثر و نتيجه و عاقبت آن كار فكر كن و بينديش ، اگر ديدی نتيجه و عاقبتش صحيح است آن را دنبال كن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است از تصميم خود صرف نظر كن ". ** مفضل بن قيس ، سخت در فشار زندگی واقع شده بود . فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی او را آزار میداد. يك روز در محضر امام صادق، لب به شكايت گشود و بيچارگي های خود را مو به مو تشريح كرد:" فلان مبلغ قرض دارم ، نمی دانم چه جور اداء كنم، فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی ندارم، بيچاره شدم، متحيرم، گيج شدهام، به هر در بازی میروم به رويم بسته میشود." در آخر از امام تقاضا كرد دربارهاش دعايی بفرمايد و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فرو بسته او بگشايد . امام صادق به كنيزكی كه آنجا بود فرمود : " برو آن كيسه اشرفی كه منصور برای ما فرستاده بياور " . كنيزك رفت و فورا كيسه اشرفی را حاضر كرد . آنگاه به مفضل بن قيس فرمود : " در اين كيسه چهار صد دينار است و كمكی است برای زندگی تو ". - " مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم اين نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود ". - " بسيار خوب ، دعا هم میكنم . اما اين نكته را به تو بگويم ، هرگز سختي ها و بيچارگي های خود را برای مردم تشريح نكن ، اولين اثرش اين است كه وانمود میشود تو در ميدان زندگی زمين خوردهای و از روزگار شكست يافتهای. در نظرها كوچك میشوی. شخصيت و احترامت از ميان میرود ". منبع: داستان راستان، استاد شهید مطهری
برچسبها: داستان راستان, شهید مطهری, استاد مطهری, داستان کوتاه


