تصور کنید که به عنوان نوزادی ناخواسته در روستایی بسیار فقیرنشین و در دامن مادری که کلفت خانه های مردم است، دیده به جهان بگشایید، بدون آنکه وجود پدر را دور و برتان احساس کنید. تصور کنید که در بچگی مادرتان آنقدر فقیر است که حتی توان خرید یک لباس ساده را برایتان ندارد و مجبورید گونی سیب زمینی بپوشید، طوری که بچه های همسایه دایم شما را مسخره کنند و به شما بخندند. تصور کنید در سن کودکی، مادربزرگتان مجبورتان کند کارهای سخت انجام دهید و شما هم هیچ پناهی نداشته باشید. تصور کنید اولین فرزندتان را در سن چهارده سالگی و پس از نه ماه مشقت بدنیا آورید، آن هم یک نوزاد مرده. تصور کنید که خواهر و برادری دارید که سرگذشتی کمابیش مشابه شما دارند، خواهرتان از اعتیاد زیاد به کوکایین بمیرد، و برادرتان از ابتلا به ایدز. تصور کنید مادرتان آنقدر فقیر است که نمی تواند شما را بزرگ کند و از پس هزینه های اندک شما برآید و مجبور شود شما را به یک مرد غریبه بسپارد تا بزرگتان کند. تصور کنید در میان این همه بدبختی، سیاه پوست هستید، یک آمریکایی - آفریقایی، آن هم در حدود چهل پنجاه سال پیش که اوج نژادپرستی و نفرت از سیاه پوستان است. تصور کنید که حدود چهار دهه از آن روزگار گذشته باشد. الان چه کار می کنید؟ چه بر سرتان آمده است؟ الان قدرتمند ترین زن جهان هستید! محبوب ترین، پولدار ترین، با نفوذ ترین، و تنها میلیاردر سیاه پوست! همه شما را به عنوان صاحب بزرگترین خیریه جهان، پر طرفدار ترین مجری تلویزیون، و برنده جوایز متعدد سینما و تلویزیون می شناسند. سیاستمداران، هنرپیشگان، ثروتمندان و همه آدم های بزرگ و معروف فقط دوست دارند با شما مصاحبه کنند. در دانشگاه ایلینوی، زندگینامه شما تدریس می شود، در قالب یک درس با عنوان خودتان. یک قصر در کالیفرنیا دارید به مساحت هفده هکتار که از یک طرف به اقیانوس ختم می شود و از طرف دیگر به کوهستان. همچنین ویلایی دارید در نیوجرسی، آپارتمانی در شیکاگو، خانه ای در جورجیا، یک پیست اسکی در کلوراد و ... تصور کنید که شما با درآمد سالانه حدود سیصد میلیون دلار و دارایی حدود سه میلیارد دلار، به عنوان ثروتمند ترین زن خود ساخته جهان شهرت دارید. آنچه خواندید خلاصه ای بود از سرگذشت مجری بزرگ تلویزیون، اپرا وینفری!
برچسبها: اپرا وینفری, یک زندگی, داستان کوتاه, هرگز نا امید نشو




زندهیاد صادق صندوقی تصویرگر کتاب های درسی به علت سکته مغزی مورد عمل جراحی قرار گرفت اما متاسفانه عمل موفقیتآمیز نبود و در روز چهارشنبه 31 مرداد 97 در گذشت. بیشک این اتفاق ناگوار ضایعهای تلخ برای جامعه فرهنگی است... صادق صندوقی در مصاحبه ای درباره تاثیر معلمش روی نقاش شدن او خاطره ای تعریف کرد: «... وقتی روز اول مدرسه رفتیم، معلم کسی را به عنوان مبصر انتخاب کرد و گفت تا زمانی که من نیستم، هرکدامتان یک نقاشی بکشید. وقتی از کلاس بیرون رفت برای خودم خرگوشی را کشیدم، بچههای دیگر هم خوششان آمد و هرکسی خواست برایش نقاشی کنم، من هم برای چند نفری کشیدم. مبصرمان که دو سال بزرگتر بود، وقتی این کار را دید، گفت که من تقلب میکنم و کارم اشتباه است! البته اصلا معنی تقلب را هم نمیدانستم. او میگفت معلم به خاطر این کار مرا تنبیه میکند! تنبیه آن زمان هم هم چوب و فلک بود. من هم ترسیده بودم. خلاصه معلممان آمد و نقاشیها را جمع کرد و در هنگام تماشای آنها متوجه شد که یک نفر همه را کشیده، از مبصر پرسید و او هم مرا نشان داد! من با ترس از سرجایم بلند شدم و حتی دلم میخواست زمین دهان باز میکرد و همانجا مرا میخورد! معلم پرسید که خودم تنهایی کشیدم؟ گفتم بله و در ذهنم تصوری از چوب و فلک داشتم که صدای معلم را شنیدم! «بچهها برایش دست بزنید!» باور کنید اگر آن روز معلمم برخورد بدی با من کرده بود، حتما نقاشی را کنار میگذاشتم، اما همین دست زدن بچهها و تایید خودش باعث شد من نقاشی را جدی بگیرم. باید بگویم که تاثیر معلم در زندگی ما آدمها خیلی زیاد است و ...................
اختراع تلویزیون توسط یک فرد صورت نگرفت، ولی شخصی به نام لاجی برد آن را تکمیل و قابل استفاده کرد. تلویزیون به عنوان بیننده رسانه مورد استفاده قرار می گیرد. از کودک تا بزرگ بر حسب نیاز و علاقه به برنامه ای خاص از تلویزیون استفاده می کنند. مخترع تلویزیون جان لاجی برد روز سیزدهم اوت 1888 در هلنسبرگ واقع در نزدیکی کلاسگو به دنیا آمد. پدر او یک کشیش باز نشسته بود ولی در فقر به سر می برد. لاجی در موقع تحصیل در مدرسه به حدی باهوش بود که حتی در 12 سالگی به کمک هم کلاسانش یک خط تلویزیون به وجود آورد. او پس از پایان تحصیلات متوسطه در دانشگاه کلاسگو مشغول تحصیل گردید و علی رغم این که از سلامتی برخوردار نبود کمک مهندس شد و در 16 سالگی با حقوق 30 شیلینگ در هفته در یک شرکت الکترونیک مشغول کار گردید. پس از شروع جنگ جهانی اول، او شروع به تولید جوراب نمود و از این راه حدود 16000 پوند تحصیل می کرد. بعد از آن او کارگاه کوچکی برای تولید مربا و سوس افتتاح کرد ولی به علت آن که اقلام زیاد مصرف نداشت کارگاه خود را تعطیل کرد. به سال 1923 زمانی که از عمرش 34 سال می گذشت او به لندن مراجعت کرد و تصمیم گرفت به هر قیمت که شده اختراع تلویزیون خود را تکمیل کند. برای این منظور او یک قفسه قدیمی چای را که یک جعبه مقوائی مخصوص بسته بندی کلاه در آن بود، تهیه کرد و یک دیسک مدور در آن ایجاد نمود. مخترع تلویزیون سپس از یک سمساری یک ...............


تعداد شاگردان امام صادق(ع)حدود ۴هزار نفر ذکر شده است که از این تعداد، حدود ۵۰۰ نفر ایرانی بوده اند.
مقدمه: خوارزمی ابو جعفر محمد بن موسی از دانشمندان بزرگ ریاضی و نجوم میباشد.از زندگی خوارزمی چندان اطلاع قابل اعتمادی در دست نیست الا اینکه وی در حدود سال 780 میلادی در خوارزم(خیوه کنونی) متولد شد. شهرت علمی وی مربوط به کارهایی است که در ریاضیات مخصوصا در رشته جبر انجام داده بطوری که هیچ یک از ریاضیدانان قرون وسطی مانند وی در فکر ریاضی تأثیر نداشتهاند. اجداد خوارزمی احتمالا اهل خوارزم بودند ولی خودش احتمالا از قطر بولی ناحیهای نزدیک بغداد بود. به هنگام خلافت مامون عضو دارالحکمه که مجمعی از دانشمندان در بغداد به سرپرستی مأمون بود، گردید. تألیفات خوارزمی: خوارزمی کارهای دیونانتوس را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت خود نیز کتابی در این رشته نوشت. الجبر و المقابله که به مأمون تقدیم شده کتابی است درباره ریاضیات مقدماتی و شاید نخستین کتاب جبری باشد که به عربی نوشته شده است. دانش پژوهان بر سر اینکه چه مقدار از محتوای کتاب از منابع یونانی و هندی و عبری گرفته شده است اختلاف نظر دارند. معمولا در حل معادلات دو عمل معمول است، خوارزمی این دو را تنقیح و تدوین کرد و از این راه به وارد ساختن جبر به مرحله علمی کمک شایانی انجام داد. اثر ریاضی دیگری که چندی پس از جبر نوشته شد، رسالهای است مقدماتی در حساب که ارقام هندی (یا به غلط ارقام عربی) در آن بکار رفته بود و نخستین کتابی بود که نظام ارزش مکانی را (که آن نیز از هند بود) به نحوی اصولی و منظم شرح میداد. اثر دیگری که به مأمون تقدیم شد زیج السند هند بود، مکه نخستین اثر اختر شناسی عربی است که به صورت کامل بر جای مانده و شکل جداول آن از جداول بطلمیوس تأثیر پذیرفته است. کتاب صورت الارض که اثری است در زمینه جغرافیا اندک زمانی بعد از سال 195 – 196 نوشته شده است و..............
نگارش مجموعه کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب»، خود ماجرایی خواندنی و شگفت انگیز دارد و نشان میدهد که مرحوم آذریزدی با چه نگرهای به تالیف این کتابها دست یازید و عبدالرحیم جعفری، مدیر انتشارات امیر کبیر هم چه نقشی در پاگرفتن و تداوم این کتابها داشته است. جعفری درباره خلق و خوی شخصی و کاری و علمی زنده یاد مهدی آذریزدی در کتاب خاطراتش مینویسد: «آقای آذر یزدی با اخلاق پسندیده و تواضع و حجب و حیای خودو همچنین اطلاعات زیادو ذوق خوش در کارهای مطبوعاتی مورد توجه خاص دکتر معین بود.» به نحوی که دکتر معین تصحیح و غلط گیری نمونههای اول و دوم و سوم فرهنگ معین را به آذریزدی میسپارد. این که فردی مورد اعتماد چهرهای همانند دکتر معین قرار بگیرد خود از جایگاه بالای وی حکایت دارد، چرا که دکتر معین در وسواس و دقت نظر علمی تقریبا تالی نداشت و تمامی زیردستانش از نکته گیریها وایرادات وی به فغان میآمدند. پیش از آن هم دانش و اخلاق آذریزدی در انتشار مجله علمی که از سوی انتشارات زیر نظر اکبر علمی و به مدیریت تحریریه آذریزدی منتشر میشد، اقبال فراوانی یافته بود و برخی از شعرا همانند شاملو هم در آن مطلب و نوشته داشتند. اما از قرار اخلاق آذریزدی با اکبر علمی چندان جور در نمیآید و در نهایت وی به دعوت عبدالرحیم جعفری به انتشارات امیرکبیر میآید و ارتباطاتش با اهل فرهنگ سبب میشود تا همان ابتدای فعالیت این انتشاراتی بیش از 30 عنوان کتاب منتشر شود. از جمله این کتابها که آذریزدی در انتشار پاکیزه آن سنگ تمام گذاشت، چاپ دوم امثال و حکم دهخدا بود که در چهار جلد منتشر شد. بعدها دانش و مطالعه فراوان آذر یزدی جرقههای اولیه تدوین مجموعه کتاب«قصههای خوب برای بچههای خوب» را سبب میشود، کتابی که ابتدا به ناشران دیگری داده میشود ، اما آنکه ...............
یوری الکسییویچ گاگارین (به روسی: Юрий Алексеевич Гагарин) کیهاننورد روسی و متولد ۹ مارس ۱۹۳۴ میلادی (۱۸ اسفند ۱۳۱۲)، نخستین فضانوردجهان است. یوری گاگارین در روز ۱۲ آوریل ۱۹۶۱ میلادی (۲۳ فروردین ۱۳۴۰) توسط فضاپیمای وُستوک-۱ به فضا رفت و به مدت ۱۰۸ دقیقه مدار زمین را یک دور بطور کامل پیمود. عصر سفرهای فضایی انسان با این پرواز آغاز گشت. یوری گاگارین پس از پرواز تاریخی خود به سمت ریاست مرکز آموزش فضانوردان در شهرک ستارهها انتخاب شد. در همین حال و در کنار شغل حرفهای خود، با بازدید و سخنرانی در شهرها و کشورهای گوناگون، نقش عمدهای در افزایش آگاهی عمومی در مورد سفرهای فضایی ایفا نمود. هشت سال پس از سفر فضاییاش، یوری گاگارین در یک سانحه هوایی کشته شد. گاگارین به خاطر سفر فضایی تاریخی خود تبدیل به ستارهای جهانی شد و نشانها و عنوانهای افتخار بیشماری از سراسر جهان دریافت کرد. شب ۱۲ آوریل هر سال به عنوان «شب یوری» گرامی داشته میشود و جشنها و گردهماییهایی در سراسر جهان به یاد نخستین فضانورد جهان برپا میگردد. زندگی کودکی یوری گاگارین در تاریخ ۹ مارس ۱۹۳۴ میلادی در روستای کلوشینو در نزدیکی شهر گژاتسک واقع در استان اسمالنسک در کشور روسیه (اتحاد شوروی) چشم به جهان گشود. نام شهر گژاتسک سالها بعد در ۱۹۶۸، به افتخار گاگارین به «شهر گاگارین» تغییر داده شد. پدرش الکسی ایوانویچ گاگارین (۱۹۷۳-۱۹۰۲)، و مادرش آنا تیموفیونا ماتویوا گاگارینا (۱۹۸۴-۱۹۰۳) هردو در یک مزرعه تعاونی به کار اشتغال داشتند. مادر او کتابخوانی قهار و پدرش درودگری حرفهای بود. این زوج ۴ فرزند داشتند که یوری سومین آنها بود. در دوران کودکی، از آنجایی که پدر و مادر خانواده هر دو شاغل بودند، مسئولیت مراقبت از یوری به عهده خواهر بزرگترش بود. جنگ جهانی دوم یوری روز یکم سپتامبر ۱۹۴۱ در روستای کلوشینو به دبستان رفت، اما در ۱۲ اکتبر همان سال روستای آنها را نیروهای آلمان نازی اشغال کردند و مدارس به مدت دو سال تعطیل شدند. همانند بسیاری از خانوادههای دیگر در شوروی، خانواده گاگارین در طول جنگ جهانی دوم با مشکلات زیادی مواجه بودند. نیروهای اشغالگر در سال ۱۹۴۳ خواهر و برادر بزرگترش زویا و والنتین را برای کار اجباری به اردوگاههای نازیها بردند، این دو تا پایان جنگ نتوانستند خانوادهشان را ببینند. یوری گاگارین در مدرسه دانشآموزی کوشا و درسخوان و به قول معلم مدرسهاش گهگاهی هم بازیگوش بود! او از کودکی به پرواز علاقه داشت، هواپیماهای مدل میساخت و کتابهای ژول ورن را با علاقه مطالعه میکرد؛ معلم ریاضی و فیزیک او در طول جنگ جهانی دوم خلبان نیروی هوایی شوروی بوده، و این موضوع شاید در علاقه گاگارین به پرواز بیتاثیر نبوده باشد. گاگارین نوجوان در ماه مه سال ۱۹۴۹ پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، یوری در یک مدرسه شبانه فنی آهنگری در بخش ریختهگری به کارآموزی مشغول شد. در سال ۱۹۵۱ برای ادامه تحصیلات در هنرستان فنی ساراتوف قبول شد. همزمان با تحصیل در هنرستان، یوری که همیشه به پرواز علاقه داشت، به عضویت باشگاه هوایی ساراتف درآمد تا فوت و فن پرواز با هواپیمای سبک را فراگیرد. پشتکار بالای یوری باعث شد که هم در هنرستان و هم در باشگاه پرواز بدرخشد، طوری که در..........





«پاسکال» در 19ژوئن 1623، در ناحیه (



دكتر محمد معين در نهم ارديبهشت ماه 1297 ه.ش در خانوادهاي از علماي روحاني رشت ديده به جهان گشود. او كه اولين فرزند خانواده بود توسط جد پدرش شيخ محمد تقي معين العلما " محمد " ناميده شد، پدرش شيخ ابوالقاسم طلبه علوم ديني بود و سخت مشغول آموختن علوم قديمه و ديني نزد علما و مدرسان مشهور شهر رشت بود. محمد در فاصلة پنج روز پدر و مادرش را از دست داد و بعد از مرگ آنها تربيت و مراقبت از او را جد پدرياش معين العلما بر عهده گرفت ، محمد كه پسر بچهاي با استعداد بود زير سايه مهر و محبت پدر بزرگ رشد ميكرد . بعد از تبديل شدن مكتبخانهها به مدارس امروزي، محمد را در كلاس سوم ابتدايي پذيرفتند و در سال 1304 ه.ش موفق به اخذ تصديق نامه نهايي دوره ابتدايي شد و براي ادامه تحصيل رهسپار تهران گشت. پس از ورود به تهران در دوره ادبي مدرسه دارالفنون نام نويسي كرد و در سال 1310 ه.ش دوره دوم متوسطه را به اتمام رساند و توانست تصديق نامه دوره دوم متوسطه را بگيرد و بعد از آن در شعبه فلسفه و ادبيات مدرسه عالي دارالمعلمين تهران نام نويسي كرد و همواره يكي از شاگردان ممتاز اين مدرسه به شمار ميرفت. در اين مدت او به حدي به زبان فرانسه تسلط پيدا كرده بود كه در حضور استادان فرانسوي درباره " لردبايرون " شاعر مشهور انگليسي سخنراني كرد و تسلط او به زبان فرانسه و موضوع سخنرانياش باعث شگفتي و تشويق استادان شد. وي در خرداد 1313 ه.ش با ارائه رسالهاي به زبان فرانسه در موضوع شعر " لوكنت دوليل ومكتب پارناس " موفق به اخذ درجه ليسانس در ادبيات و فلسفه با نمره ممتاز شد . او سپس رسالهاي تحقيقي با عنوان " خواجه حافظ شيرين سخن "را نوشت و علاوه بر اين دو كتاب " روانشناسي تربيتي " و "ايران از آغاز تا اسلام " را از انگليسي به فارسي ترجمه كرد و در سال 1318 به سمت معاونت اداره دانشسراهاي مقدماتي و دبيري دانش سراي عالي منصوب شد . او در دورة دكتراي زبان و ادبيات فارسي ثبت نام كرد و پس از دو سال تحصيل در اين رشته با ارائه رساله خود مدرك دكترا به ايشان اهداء شد. نگارش رساله دكترا او را آنقدر شيفته زبان و فرهنگ ايران باستان كرده بود كه چند...........
استاد كيومرث صابري فومني (گلآقا) اديب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهريور سال 1320، در زمان حضور ارتش متفقين جنگ جهاني دوم در ايران ، در صومعهسرا ـ يكي از شهرهاي استان گيلان در شمال ايران به دنيا آمد. پدرش كه كارمند دون پايه ی وزارت دارايي و اصلاً اهل رشت بود ، در سال 1317 به اداره دارايي صومعهسرا منتقل شد. در سال 1321 به اداره دارايي فومن انتقال يافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت. خانوادة او بسيار فقير بودند . مادرش فرزند يك روحاني از سادات ترك و مورد احترام مردم بود اما اين احترام كه سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبة معنوي داشت و آنها همچنان در فقر و ناداري به سرميبردند. مادر استاد صابری كه از معدود زنان باسواد شهر بود، در مكتب خانه قرآن تدريس ميكرد و اينكه تنها محل امرار معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تكافوي زندگيشان را نميداد. پس، برادرش كه در آن زمان 15 ساله بود، تحصيل را رها كرد تا با كار خود، به معيشت خانواده كمك كند. استاد کیومرث صابري تحصيلات دبستاني خود را در شهر فومن گذراند. برادر بزرگ او كه چهارده سال از او بزرگتر بود، به سختي ميتوانست مخارج خانواده را تأمين كند.به همين جهت، ادامة تحصيل براي صابري دشوار شد. او پس از پايان تحصيلات ابتدايي، به شاگردي در يك مغازة خياطي پرداخت ولي در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصيل در دبيرستان را آغاز كرد. به دليل فقرِ مادي، بعد از اتمام دورة اول دبيرستان (9 سال تحصيل)، مجدداً به مغازه خياطي رفت و آنطور كه خودش ميگفت، پيشرفتهايي هم در اين رشته داشت. این نکته هم قابل ذکر است كه او در طول تحصيلات ابتدايي و متوسطه در مغازة برادرش كه تعميركار دوچرخه بود، شاگردي ميكرد. در شانزده سالگي (13۳6) در امتحان ورودي دانشسراي كشاورزي ساري كه از شهرستان فومن فقط يك نفر را ميپذيرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ كه شبانهروزي هم بود ـ تحصيل كرد و پس از قبولي در امتحانات، در سن هجده سالگي (1338) به عنوان معلم يك دبستان روستايي، به «كَسما» از توابع صومعهسرا رفت و يك سال..........
ارشميدس دانشمند و رياضيدان يوناني در سال 212 قبل از ميلاد در شهر سيراكوز يونان چشم به جهان گشود و در جواني براي آموختن دانش به اسكندريه رفت. بيشتر دوران زندگيش را در زادگاهش گذرانيد و با فرمانرواي اين شهر دوستي نزديك داشت. در اينجا سخن از معروفترين استحمامي است كه يك انسان در تاريخ بشريت انجام داده است. در داستانها چنين آمده است كه بيش از 2000 سال پيش در شهر سيراكوز پايتخت ايالت يوناني سيسيل آن زمان ارشميدس مكانيكدان و رياضيدان و مشاور دربار پادشاه يمرون يكي از معروفترين كشفهاي خود را در خزينه حمام انجام داد. روزي كه او در حمامي عمومي به داخل خزينه حمام پا نهاد و در آن نشست و حين اين كار بالا آمدن آب خزينه را مشاهده كرد ناگهان فكري به مغزش خطور كرد. او بلافاصله لنگي را به دور خود پيچيد و با اين شكل و شمايل به سمت خانه روان شد و مرتب فرياد مي زد: يافتم، يافتم به زبان يوناني Heureca! Heureca او چه چيزي يافته بود؟ پادشاه به او مأموريت داده بود راز كار جواهر ساز خيانتكار دربار او را كشف و او را رسوا كند. شاه هيرون بر كار جواهر ساز شك كرده بود و چنين مي پنداشت كه او بخشي از طلايي را كه براي ساختن تاج شاهي به وي داده بود براي خود برداشته و باقي آن را با فلز نقره كه بسيار ارزانتر بود مخلوط كرده و تاج را ساخته است. هرچند ارشميدس مي دانست كه فلزات گوناگون وزن مخصوص متفاوت دارند ولي او تا آن لحظه اين طور فكر مي كرد ك مجبور است تاج شاهي را ذوب كند، آن را به صورت شمش طلا قالب ريزي كند تا بتواند وزن آن را با شمش طلاي نابي به همان اندازه مقايسه كند. اما در اين روش تاج شاهي نيز از بين مي رفت، پس او مجبور بود راه ديگري براي اين كار بيابد. در آن روز كه در خزينه حمام نشسته بود ديد كه آب خزينه بالاتر آمد و بلافاصله تشخيص داد كه بدن او ميزان معيني از آب را در خزينه حمام پس زده و جابه جا كرده است. او با عجله و سراسيمه به خانه بازگشت و شروع به آزمايش عملي اين يافته كرد. او چنين انديشيد كه اجسام هم اندازه، مقدار آب يكساني را جابه جا مي كنند ولي اگر از نظر وزني به موضوع نگاه كنيم يك شمش نيم كيلويي طلا كوچكتر از يك شمش نقره به همان وزن است (طلا تقريباً دو برابر نقره وزن دارد) بنابراين بايد مقدار كمتري آب را جابه جا كند. اين فرضيه ارشميدس بود و ..........

لكساندر فلمينگ كاشف پنيسيلين در سال 1881 در «لاچفيلد» اسكاتلند زلده شد. وي از مدرسهي پزشكي بيمارستان «سنتمري» لندن فارغالتحصيل شد و پس از پايان تحصيلات به تحقيق و بررسي در زمينهي ايمنيشناسي و مصونيتها پرداخت. سپس به عنوان پزشك نظامي در جنگ جهاني لول زخمهاي عفوني را مورد مطالعه قرار داد و متوجه شد كه اغلب مواد ضد عفوني كننده خيلي بيش از آنكه ميكروبها را از پاي درآورند سلولهاي بدن را از بين ميبرند. به اين ترتيب فلميتگ به ضرورت وجود مادهاي كه بتواند بدون آسيب زدن به سلولهاي سالم باكتري را از بين ببرد، پي برد. پس از جنگ فلمينگ به بيمارستان سنت مري بازگشت و به كار تحقيق خود مشغول شد. در سال 1922 مادهاي را كشف كرد كه آن را «ليسوزيم» ناميد. ليسوزيم، آنزيمي است كه در بدن انسان توليد ميشود و در تركيبات مخاط و اشك وجود دارد، به سلولهاي بدن آسيب نميرساند. اين ماده اگرچه برخي از ميكربها را از بين ميبرد ولي در برابر ميكربهاي خاصّي كه به انسان آسيب ميرساند بي اثر است. اين كشف با وجود جالب بودن از اهميت چنداني برخوردار نبود. در سال 1928 فلمينگ كشف بزرگ خود را به انجام رساند. يكي از ظروف حاوي كشت باكتري «استافيلوكوك» در معرض هوا قرار گرفت كه در نتيجه برخي قسمتهاي آن از كپك پوشيده شده. فلمينگ متوجه شد در آن قسمتهايي كه در نتيجه برخي قسمتهايي كه كپك نفوذ كرده است باكتري به كلّي از بين رفتهاند. او به اين نتيجه رسيد مادهاي كه كپك توليد ميكند پادزهر باكتري استافيلوكوك است. وي توانست نشان دهد كه ماده مزبور از رشد بسياري از انواع باكتري مضر براي انسان جلوگيري مي:ند. اينماده كه فلمينگ آن را به خاطر عامل توليدكنندهي آن (پني سيليوم نوتانيوم) پني سيلين ناميد. براي انسان و حيوان زيانآور نبود. حاصل كار فلمينگ در سال 1929 منتشر شد. ولي توجه چنداني را جلب نكرد. فلمينگ دريافته بود كه پنيسيلين استفادههاي پزشكي بسيار مهمي ميتواند داشتهباشد. امّا به هرحال او نتوانست تكنيكي را براي تصفيه و پالايش پنيسيلين ارائه كند و اين داروي اعجاب انگيز تا ده سال بعد بدون استفاده باقي ماند. سرانجام در اواخر دهه 1930 دو محقق انگليسي «هوارد والتر فلوري» و «ارنست بوريس چاين» به مقاله فلمينگ برخوردند. آنها تجربه فلمينگ را..........
جنر در سال ۱۷۴۹در برکلی از توابع گلاستر انگلستان به دنیا آمد و شش ساله بود که پدرش، یک روحانی مسیحی، درگذشت و برادر بزرگترش مسوولیت تربیت او را به عهده گرفت. تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس محلی گذراند و درآنجا به تاریخ طبیعی علاقهمند شد. تحصیل طب را زیر نظر دانیل لادلو، از جراحان سادبری آغاز کرد و در این هنگام بود که شیر دوش، رابطه بین آبله گاوی و آبله را برایش تعریف کرد. جنر در سال ۱۷۷۵در زمینه عقاید روستاییان گلاستر درباره آبله به تحقیق پرداخت و دریافت که دو نوع آبله گاوی وجود دارد و فقط یکی از آنها از آبله پیشگیری میکند. وی ، همچنین تعیین کرد که نوع موثر آبله گاوی تنها وقتی اثر محافظتی دارد که در مرحله خاصی از بیماری منتقل شود. جنر برای آزمودن نظریهاش مقداری از مایع درون تاولهای دست شیر فروشی را که به آبله گاوی مبتلا بود، بیرون کشید و آن را به لندن برد و بادقت مایع آبله را به پسرکی تلقیح کرد و همان طور که جنر پیش بینی کرده بود، پسرک به آبله دچار نشد. وی، از واژه واکسیناسیون استفاده نکرد، بلکه به جایش لفظ مایه کوبی یا ( واریوله واکسینه) را به کار برد، معنای لغوی اصطلاح لاتینی اخیرا تاولهای ریز گاو است. تا حدود یک قرن بعد، مایه کوبی جنری آبله گاوی، تنها روش ایمنسازی علیه بیماری بود. جمعه، ششم بهمن ماه برابر با ۲۶ژانویه ۲۰۰۷است . ۱۸۴سال پیش در چنین روزی، “ادوارد جنر” جراح انگلیسی و ابداعکننده واکسیناسیون درگذشت. جنر، نخستین واکسیناسیون آبله را با موفقیت انجام داد و نخستین کسی بود که از عبارتهای “واکسن” و “ویروس” استفاده کرد. او متوجه شد، بیماری آبله تمامی افراد جامعه را در بر میگیرد، اما آمار مبتلایان به آبله در جمعیت روستایی کمتر است. روستاییان و به خصوص گاوداران کمتر به آبله مبتلا میشدند،در حالی که اغلب این افراد قبلا یک بار به ابله گاوی دچار شده بودند. آبله گاوی در انسان با علائمی مانند تب خفیف و کمی التهاب پوست همراه است و بیمار به سرعت بهبود مییابد. ادوارد جنر، حدس میزد ابتلا به آبله گاوی سبب ایمنی این افراد نسبت به آبله انسانی شده است. پس از مدتی تحقیق، جنر مطمئن شد که حدس او درست است و تصمیم گرفت برای اثبات نظریه خود دست به آزمایش خطرناکی بزند. جنر، چاقوی کوچک جراحی خود را با چرک آبله گاوی آلوده کرد و..............