،به دنیای حرفه و فن خوش آمدید...... کار و فناوری، تحقیق، اقدام پژوهی، مقالات آموزشی و تربیتی، کاردستی، ضرب المثل، طرح مشبک، معرق و منبت کاری، پاورپوینت، خاطره، طرح درس، کامپیوتر، شعر، آشنایی با مشاغل و رشته های تحصیلی، مدارهای الکتریکی و الکترونیکی، روش تدریس، داستان كوتاه، اطلاعات علمی، طنز، کاریکاتور، عکس، فوت و فن معلمی، مشاهیر ایران و جهان، دانستنی ها، جمله های زیبا، ابتکار و خلاقیت، یزدشناسی، دانلود، فیلم، موسیقی و... در دنیای حرفه و فن، راه بیشتر آموختن کار و فناوری بزرگان و مفاخر یزد 5 - دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن

بزرگان و مفاخر يزد ۵ - دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن

دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن ، در سال 1304 شمسي در ندوشن يزد ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و قسمتي از متوسطه را در ندوشن يزد فراگرفت ، آنگاه به تهران عزيمت كرد و دوره ي متوسطه را به پايان رسانيد و براي ادامه ي تحصيل وارد دانشكده حقوق شد و به دريافت ليسانس توفيق يافت.

سپس به منظور تكميل تحصيلات رهسپار اروپا شد و مدت پنج سال در فرانسه و انگلستان به اندوخته هاي علمي خود افزود و به اخذ دكترا در همان رشته نائل آمد. دكتر اسلامي ندوشن ، در شمار شاعران انديشمند و نويسندگان توانا و برجسته اي است كه از سال 1327 اشعارش در مجله ي سخن و برخي مجلات ديگر انتشار يافته است.

اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : اسلامي ندوشن در خانواده اي با بضاعت متوسط به دنيا آمد ، پدرش خيلي زود وفات يافت و او ناگزير شد كه روي پاي خود بايستد.

تحصيلات رسمي و حرفه اي : دكتر اسلامي ندوشن ، تحصيلات ابتدايي را نخست در مدرسه ي ناصرخسرو ندوشن ، سپس مدرسه ي خان يزد ، پس از آن به دبستان دينياري رفت و دبيرستان را تا سوم متوسطه در دبيرستان ايرانشهر يزد گذراند ، آنگاه براي ادامه ي تحصيل در سال 1323 به تهران عزيمت كرد و بقيه ي دوره ي متوسطه را در دبيرستان البرز به پايان رساند. سپس براي ادامه ي تحصيل وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و به دريافت ليسانس توفيق يافت. پس از آن به منظور تكميل تحصيلات به اروپا عزيمت نمود .

مدت پنج سال در فرانسه و انگلستان به اندوخته هاي علمي خود افزود و با گذراندن پايان نامه ي دكتراي خود به نام « كشور هند و كامنولث » به دريافت دكتراي حقوق بين الملل از دانشكده حقوق دانشگاه پاريس نائل آمد

فعاليتهاي ضمن تحصيل : اسلامي از ده دوازده سالگي شاعري را آغاز كرد و پس از آمدن به تهران در دوران دبيرستان ، حرفه اي تر شعر مي گفت. وي در اين زمان بعضي از قطعه شعرها را در مجله ي سخن منتشر مي نمود. فعاليت هاي اسلامي ندوشن در دوران تحصيلات در اروپا ، بيشتر آشنايي با زبان فرانسه و شركت در سخنراني هاي دانشگاه سوربن بود و به جز چند داستان كوتاه و چند قطعه شعر و پايان نامه ي دكترايش چيز ديگري ننوشت

مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : دكتر اسلامي ندوشن در سال 1334 پس از بازگشت به ايران ، چند سال در شغل قاضي دادگستري خدمت كرد

فعاليتهاي آموزشي : دكتر اسلامي ندوشن پس از ترك خدمت در دادگستري ، به تدريس حقوق و ادبيات در برخي دانشگاه ها و آموزشگاه هاي عالي ، از جمله : دانشگاه ملي ، مدرسه ي عالي ادبيات ، مدرسه ي عالي بازرگاني و مؤسسه ي علوم بانكي پرداخت.

در سال 1348 به دعوت پروفسور فضل الله رضا ( رئيس وقت دانشگاه تهران ) به همكاري با دانشگاه تهران دعوت گرديد و براساس تأليفاتي كه در زمينه ي ادبيات انتشار داده بود ، جزء هيئت علمي دانشكده ادبيات دانشگاه تهران قرار گرفت و تدريس نقد ادبي و سخن سنجي ، ادبيات تطبيقي ، فردوسي و شاهنامه ، شاهكارهاي ادبيات جهان در دانشكده ادبيات و تدريس تاريخ تمدن و فرهنگ ايران را در دانشكده حقوق برعهده گرفت و تا سال 1359 كه به انتخاب خود از دانشگاه تهران بازنشسته شد ، ادامه داشت.

وي اكنون در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران و در مقطع دكتراي ادبيات به تدريس مكتب هاي ادبي جهان مي پردازد. مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد  

ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : دكتر اسلامي ندوشن ، در شمار شاعران انديشمند و نويسندگان توانا و برجسته اي است كه از سال 1327 اشعارش در مجله ي سخن و برخي از مجلات ديگر انتشار يافت و مورد توجه قرارگرفت. وي در كنار فعاليت هاي علمي و تحقيقي خود ، از زبان شعر كمتر استفاده كرده است ، اما آنچه از او چاپ و در دسترس قرار گرفته است ، بسيار خوب و نمودار استعداد و ذوق سرشار و قريحت تابناك او در شعر مي باشد.

استاد بيشتر اوقات خود را صرف در تحقيق آثار علمي و ادبي ايران و ترجمه ي آثار نويسندگان جهان كرده و آثارش در مجلات پيام نو ، سخن ، يغما ، راهنماي كتاب و نگين چاپ شده است.

آرا و گرايشهاي خاص : دكتر اسلامي ندوشن ، برخي از آثار خود را با امضاي مستعار « م. ديده ور » چاپ و منتشر ساخته است. جوائز و نشانها : كتاب « ابر زمانه و ابر زلف » در سال 1342 به عنوان كتاب برگزيده ي سال از سوي انجمن كتاب انتخاب گرديد

آثار : مجموعه شعر « چشمه »- مجموعه شعر « گناه »- ترجمه و مؤخره ي پيروزي آينده ي دموكراسي- ترجمه ي جهاد در اروپا- ترجمه ي قطعاتي از رومئو و ژوليت- در كشور شوراها- آزادي مجسمه- ذكر مناقب حقوق بشر در جهان سوم- گفت و گوها- افسانه و افسون- زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه- ايران را از ياد نبريم- به دنبال سايه ي هماي- فرهنگ و شبه فرهنگ- درباره ي آموزش- گفته ها و ناگفته ها- صفير سيمرغ- داستان داستان ها- نوشت هاي بي سرنوشت- كارنامه ي سفر چين- جام جهان بين- آواها و ايماها- ديدن دگر آموز ، شنيدن دگر آموز- داستان كوتاه پنجره هاي بسته- ترجمه ي آنتونيوس و كلئوپاترا- ابرزمانه و ابر زلف- شور زندگي- ترجمه ي ملال پاريس و برگزيده اي از گل هاي بدي- ترجمه ي بهترين اشعار هِنري لانگ فلو- روزها ، سرگذشت- تحقيق در منظومه ي ويس و رامين گرگاني- آويزه ي سخن ها- ايران لوك پير- ايران و تنهايي اش- باران نه رگبار- باغ سبز عشق- سخن ها را بشنويم- سرو سايه فكن- ترجمه ي عمر خيام- كشور هند و كامنولث- گفتيم و نگفتيم- ماجراي پايان ناپذير حافظ- مسئله ي عقب ماندگي- نامه ي نامور...

 

نمونه اي از اشعار استاد تحت عنوان زندگي نامه

یک بهره زندگی بگفتن گذرد                     وان بهره دگر به ناشنفتن گذرد
گر شاهد بی پرده نیاید بسخن                     آن راز بزرگ در نهفتن گذرد

دیدیم که زندگی همین است که هست        گه شیب و فراز و گاه پیوست و گسست
از حاصل عمر آنچه ماند دردست           گوید که نجات نیست در ساحل پست

گفتیم و شنیدیم و خبر هیچ نبود                  وین عمر بسر رسید در گفت و شنود
وان گفت و شنود ره به جائی نگشود           چون آن صنم راه گشا رخ ننمود 

چو نیم و که ایم می ندانیم همه             هر چند که غوغای زمانیم همه
گه ققنس و گاه ماکیانیم همه               خود آنچه گمان بریم آنیم همه

افسانه زندگی ندارد پندی                        کاو نیست مگر روندی و آیندی
بخشد به هزار عشوه نوبت چندی             وانگاه برد بخواب نادلبندی 

از خواب و خیال و گفت و او گفت چه سود        کاین عمر دو گونه بود چون آتش و دود
گه سوخت چو کهنه کفش و گه سوخت چو عود         گه اشک بکار برد و گه خنده فزود

این سوی جهان گهی بدان سوی شدیم              در رهگذر امید رهپوی شدیم
سرگشته از این کوی بدان کوی شدیم             دلخوش بخیال اوی بی اوی شدیم

زان روز که بر خاک فتادم زنده             سر بر قدم مهر نهادم زنده
راهی بسوی خرد گشادم زنده                چون عمر بشد کنون بیادم زنده

 

دست نوشته اي از استاد

زاينده رود بي آب

زنده رود و باغ کاران یاد باد

«حافظ»   

ماه اردیبهشت به نام فردوسی رقم خورده، زیرا چنین اندیشیده اند که شاهنامه در حوالی این ماه به پایان رسیده است. به این مناسبت چند سالی است که در این ماه در بسیاری از دانشگاه ها و مجامع فرهنگی یادبود فردوسی و شاهنامه بر قرار می گردد.

امسال تا آنجا که ما خبر شدیم، در چندین شهر این مراسم برپا گشت، از جمله در اصفهان، که طیّ یک ماه، نه یک بار، بلکه دو بار توفیق دیدار از این شهر نازنین به ما ارزانی گشت.

اصفهان، تاریخ و اندیشه و آرزوی ایرانی را در نقش کاشی ها بازگو می کند، «نقش های سخنگو»، این است که دیدار آن بیش از یک تماشای ساده است. در این سفر نیز همه چیز مانند همیشه بهجت بخش بود، تنها یک چیز آزرده خاطر می کرد: زاینده رود خشک.

تصوّر اصفهان، بدون زاینده رود که آب در آن با سیر موزون خود روان باشد، دشوار است، با آن دو پل کم نظیر که چون دو بازوی مشتاق اند، حمایل بر گردن او.

این بار در این سفر دیدیم که گرد از آن بر می خیزد. به نظر می رسد که اصفهان در طیّ تاریخ خود هرگز با زاینده رود بی آب روبرو نبوده است، ولی اکنون چون تن بی جانی است که می تواند این بیت سعدی زبان حالش باشد:

  در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن    من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

ایران کشور کشاورزی بوده است، و به آب زنده است. می توانست بهشت باشد یا ماتمکده، برحسب اینکه تر سال باشد یا خشکسال. داریوش دشمن کشور را سه پتیاره می دانست: دروغ، دشمن و خشکسالی. از این که بگذریم کشوری است که می توان گفت که در معرض هیچ کمبودی نیست.

هرچه دیگران دارند، او تنها دارد. مگر یک کمبود و آن آب است. اگر بارندگی منظّم تر و فراوان تری می داشت، می توان گفت که آبادترین کشور جهان می شد (به شرط سازمانی بایسته).

آب همیشه مسئلۀ اوّل این کشور بوده. از این روست که در ایران باستانی دو بانو ایزد بزرگ شناخته می شد، یکی میترا که نگهبان روشنائی بود، و دیگری آناهیتا (ناهید) که نگهبان آب و نیایشگاه او را همواره در کنار چشمۀ آب قرار می داده اند.

اردویسور ناهید را به زنی آراسته تشبیه کرده اند که «دارای بازوان سفید است، بازینت های باشکوه، نازنین و بسیار نیرومند». «خوش اندام و راست بالا».

کسی که جمشید را کامیاب ساخت، زیرا به او آبادانی بخشید، و ضحّاک و افراسیاب را ناکامیاب.

آب فرو می باراند «به بزرگی همۀ آبهائی که در روی زمین است.» «رودی به بزرگی همۀ آبهائی که در روی زمین است. رودی که در زمستان و تابستان یکسان جاری است.»

او گذشته از آبادانی برکت بخش هم هست: «زنان جوان را در زایش کمک می کند». «نطفۀ مردان و مشیمۀ زنان را پاک می دارد» (اوستا، ترجمۀ پور داوود – یشت ها، جلد اوّل)

می بینم که با زندگی جنبۀ معنوی هم دارد، از طبیعت به شخص انسان راه می یابد، و سیر زندگی را بهبود می بخشد.

این ارتباط طبیعت با درون آدمی و کیفیّت زندگی مورد اعتقاد مردم باستانی ایران بوده.

در شاهنامه به این موضوع برمی خوریم. می گوید که فرمانروای خوب، موجد رویکرد مهربانانۀ طبیعت به مردم  می شده، و برعکس فرمانروای بد، بدبختی با خود می آورده.

کیخسرو که پادشاه نیکوکاری است، چون بر تخت می نشیند، بهار و آبادانی و خرّمی روی می کند:

      ز  ابر    بهاری     بیارید     نم               ز روی زمین زنگ  بزدود و   غم

         جهان گشت پر چشمه و رود آب          سر غمگنان اندر  آمد  به  خواب

     زمین چون  بهشتی  شد  آراسته            ز داد و ز بخشش پر  از  خواسته

                                  (شاهنامه، چاپ خالقی مطلق، جلد     )

نظیر این معنا در داستان بهرام گور و زن روستائی، در شاهنامه آمده است. بهرام از شکار باز می گردد و ناشناس. گذارش به یک خانوادۀ روستائی می افتد. از زن خانواده می پرسد: آیا وضع خوب است، مردم از پادشاه راضی هستند؟ زن جواب می دهد که چنین نیست، چندان تعریفی ندارد. بهرام در دل نیّت می کند که از این پس چندی بر مردم سخت بگیرد، به اصطلاح امروزیها دیکتاتوری پیشه کند.

صبح روز بعد که گاو روستائی را برای دوشیدن شیر می آورند، می بینند که چکّه ای شیر در پستان نیست. زن روستائی می گوید همانا نیّت بد در دل شاه راه یافته که شیر در پستان گاو خشکیده است. بهرام این حرف را می شنود و نیّتش را به جانب خوبی کردن باز می گرداند. این بار دست بر پستان می کشند. شیر به فراوانی جاری می گردد.

عبارت زن روستائی این است:

    چنین گفت زن کای گرانمایه شوی           مرا بیهُده نیست این گفت و گوی

   چو   بیداد  گر  شد  جهاندار    شاه         ز  گردون  نتابد   به  بایست ماه

  به پستان ها  در  شود  شیر   خشک        نبوید به نافه درون  بوی  مشک

    زیان    در    جهان    آشکارا     شود         دل نرم چون  سنگ  خارا  شود

    به  دشت  اندرون  گور   مردم   خورد            خردمند  بگریزد  و   غم  خورد

          (شاهنامه چاپ خالقی مطلق، ج5، ص470-473)

کشوری مانند ایران که مردمش در تمنّای آب به سر می برده اند، در هر فرصتی علامت هائی از این نیاز به کار برده اند. از جمله رنگ آبی بر کاشی ها، سقّاخانه، ارتباط مظلومیّت با عطش و نوحه ها. همۀ اینها در حسرت آب است.

*   *   *

بازگردیم به زاینده رود و اصفهان. این سؤال برای هر بیننده پیش می آید که اصفهان با زاینده رود بی آب چه  می تواند باشد؟ به چه درد می خورند، این پل های باشکوه؟ در این ها بیش از همیشه ارزش آب به نظر می آید که تا چه اندازه زندگی بخش است. تا چه اندازه کلّ شخصیّت شهر در گرو آن قرار گرفته است.

اگر جاری نباشد، منظرۀ خشک رقّت بار رود، ملال را از چهرۀ اصفهان هرگز نخواهد زدود.

گذشته از همۀ اینها، از قراری که گفته می شود، پایۀ پل ها با ساروجی پی ریزی شده اند که باید همواره در رطوبت باشند، وگرنه آسیب می بینند، هم چنین پایۀ مساجد و کاخ ها.

خشکی این چند ساله گویا تنها ناشی از کمبود بارندگی نبوده، بلکه آب کوهرنگ را پیش از آنکه به اصفهان برسد، به مصرف دیگری می رسانند. مردم شهر و کارگزاران باید در این باره فکری بکنند. اصفهان در ایران تنها شهری است که سیمای تاریخ را در خود تجسّم دارد، تاریخ در قالب هنر، اندیشۀ منقّش. اصفهان نه تنها در ایران، بلکه یکی از چند آبادی در جهان است که می توان به تمام معنا نام شهر بر آن ها نهاد.

                                                             

 

 

دنياي حرفه و فن www.herfe-rszy.blogfa.com

منابع: وب سايت دكتر اسلامي ندوشن

سايت راسخون 


برچسب‌ها: دکتر اسلامی ندوشن, یزد, مشاهیر ایران, زندگی نامه
@ لینک محسن سالاری سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸ |

ابزار هدایت به بالای صفحه