،به دنیای حرفه و فن خوش آمدید...... کار و فناوری، تحقیق، اقدام پژوهی، مقالات آموزشی و تربیتی، کاردستی، ضرب المثل، طرح مشبک، معرق و منبت کاری، پاورپوینت، خاطره، طرح درس، کامپیوتر، شعر، آشنایی با مشاغل و رشته های تحصیلی، مدارهای الکتریکی و الکترونیکی، روش تدریس، داستان كوتاه، اطلاعات علمی، طنز، کاریکاتور، عکس، فوت و فن معلمی، مشاهیر ایران و جهان، دانستنی ها، جمله های زیبا، ابتکار و خلاقیت، یزدشناسی، دانلود، فیلم، موسیقی و... در دنیای حرفه و فن، راه بیشتر آموختن کار و فناوری طبابت !! - خاطره

خاطره طبابت!

مطلب خواندنی زیر به طور مستقیم از وبلاگ فرهنگی خوش ذوق، انوری ثانی تقدیم شما می شود! برای مطالعه خاطرات زیبایشان اینجا را کلیک نمایید.

به خواهرم میگم: فردا بیکارم ، مراقبت هم ندارم ، باهات بیام مدرسه تون؟؟بغل

میگه: فردا ، همسر خانم ... که دکتره ، میاد مدرسه تا بچه ها رو معاینه کنه ، بگذار یک روز دیگه.

میگم ، من که با برنامه مدرسه شما کاری ندارم ، بیکارم خب ، بذار بیام.مژه

و اینطوری بود که به مدرسه اش رفتم.

.................

آقای دکتر تو دفتر مدرسه نشست و منتظر شد تا بچه های مریض رو  ویزیت کنه، معاون مدرسه به همه کلاسها سر زد و به بچه ها اعلام کرد که هرکسی که ناخوش احواله بیاد تا معاینه بشه، وقتی همهء بچه ها جمع شدن ، آمارشون به بیست و سه می رسید . قرار شد اول بچه های پیش دبستانی معاینه شن و آخرین اونها بچه های پایه پنجم باشن، خواهرم بهشون تذکر میده : بچه ها سلام یادتون نره . ...

.................

اولین شاگردی که ویزیت شد تقریباً پنج سالش بود ، به آقای دکتر گفت: آقای دکتر من یک هفته است که اینطوری مریضم ( یک سری علائم بیماریش رو اسم برد) ، آقای دکتر که خیلی دقیق داشت گوش میداد گفت: خب ، حالا بگو یک هفته یعنی چند روز؟؟ چند روزه که اینطوری؟سوال

شاگرده جواب داد: یک هفته یعنی پنج روز.لبخند

آقای دکتر گفت : نه ، یک هفته چند روزه؟؟سوال

شاگرده هم با حالت سوالی پرسید: یک روز؟؟سوال

دکتر: نه ، نشد ، یک هفته ، یک هفته ( هفتش رو عمداً کش داد و محکم تر بیان کرد)؟؟

شاگرده: دو روز؟؟

دکتر با سر جواب منفی داد و دوباره سوالش رو تکرار کرد ، دانش آموزه جواب داد: چهار روز؟؟

من کم کم داشت خنده ام میگرفت، به خواهر م نگاه کردم ، خیلی آرام داشت می خندید.نیشخند

این لحظه زنگ خورد و معلم های مدرسه هم به جمع ناظرین اضافه شدن .چشمک

شاگرد بعدی که برای ویزیت اومد ، شیطنت آقای دکتر گل کرد ، وقتی داشت براش نسخه می نوشت بهش گفت: پسرم ، چهار راه چند راه داره؟؟؟سوال

شاگرده خیلی تند جواب داد: دو راه .

آقای دکتر گفت نه ، چهار راه چند راه داره؟ ( دوباره چهارش رو محکم و تشدید دار بیان کرد ).

شاگرده گفت یک راه؟؟ ... سه راه؟؟؟ ...... ( خلاصه هر عددی رو اسم میاورد به جز چهار رو !!)ابرو

دانش آموز سوم که اومد تو ، آقای دکتر در حال معاینه بهش گفت: خــــب بگو ببینم ، پنجه چند تا انگشت داره!!؟؟؟

پسره فوری گفت: هفت تا؟؟

آقای دکتر دستش رو بهش نشون داد و گفت نه ، پنجه ، پنـــــــــجه چند تا انگشت داره؟؟سوال

شاگرده گفت : شش تا.

( من همچنان لبخند می زدم و آرام می خندیدم، خواهرم رو نگاه کردم دیدم نه تنها لبخند نمی زنه ، که داره قُلب قُلب حرص می خوره!!)خجالت

خلاصــــــه، شاگردها همینطور داخل می شدن و آقای دکتر ازشون می پرسید که: ماه چند روز داره؟؟ سوال سال چند ماه داره؟؟ سوال سال چند فصل داره؟؟سوال  سال چند روز داره؟ سوال  و... و ...

و در بین این بیست و سه دانش آموز ، فقط یکیشون به سوال درست جواب داد که: سال 365 روز داره . ... ... ...نگران

کار  ویزیت کردن آقای دکتر که تموم شد ، رفت .خجالت

زنگ تفریح دوم که شد ، معلم ها به دفتر اومدن ، معلم پایهء دوم ، خانم .... ، رو به خواهرم کرد و گفت : خانم انوری ، آقای دکتر خودش مشکل داشت ، نــــه؟؟!! ( در حین گفتن این جملات با دستش به سرش هم اشاره کرد ، به این معنا که آقای دکتر از مخ تعطیل بود!)

خواهرم می پرسه: چرا؟؟سوال

میگه: آخه هر سوالی رو چند بار می پرسید ، مثل اینکه گوشش مشکل داشت ، نه؟؟ خیلی هم با تشدید صحبت می کرد !!!!

من که داشتم از تعجب شاخ در میاوردم ، به خواهرم نگاه کردم ، به نظر میومد که غم شاگردهاش از یادش رفته بود ، احساس میکردم غم ندانستن معلم هاش در چهره اش نمایان شده بود ....ناراحت

 

 

 دنياي حرفه و فن www.herfe-rszy.blogfa.com

منبع: وبلاگ خاطرات من و همکارام، انوری ثانی


برچسب‌ها: خاطرات مدرسه, معلم, دانش آموز, کلاس درس
@ لینک محسن سالاری پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷ |

ابزار هدایت به بالای صفحه