،به دنیای حرفه و فن خوش آمدید...... کار و فناوری، تحقیق، اقدام پژوهی، مقالات آموزشی و تربیتی، کاردستی، ضرب المثل، طرح مشبک، معرق و منبت کاری، پاورپوینت، خاطره، طرح درس، کامپیوتر، شعر، آشنایی با مشاغل و رشته های تحصیلی، مدارهای الکتریکی و الکترونیکی، روش تدریس، داستان كوتاه، اطلاعات علمی، طنز، کاریکاتور، عکس، فوت و فن معلمی، مشاهیر ایران و جهان، دانستنی ها، جمله های زیبا، ابتکار و خلاقیت، یزدشناسی، دانلود، فیلم، موسیقی و... در دنیای حرفه و فن، راه بیشتر آموختن کار و فناوری دنیای حرفه و فن سالاری | کلاس درس
تقلب

تقلب در کلاس!


برچسب‌ها: تقلب, کلاس درس, معلم, دانش آموز
@ لینک محسن سالاری چهارشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۴ |
هر معلمی در دوره تدریس خود ممکن است با دانش آموزان گستاخ برخورد داشته باشد. نکته ای که اکثر معلمان را آزرده می کند. تندی و بی ادبی این دانش آموزان طوری است که به نظر می رسد کنترل آن ها ممکن نیست. در این جا روش هایی را برای برخورد با دانش آموزان گستاخ پیشنهاد می کنیم. 1 – اگر خود تحت‌ فشارهای روانی ناشی از زندگی و کار قرار داریم و نمی‌توانیم رفتار و گفتار خود را کنترل کنیم، بهتراست پیش از انجام هرکاری درباره دانش‌آموز، به فکر روشی برای کنترل فشارهای خود باشیم. تحقیقات نشان داده ‌است اگر مربیان بتوانند برخی رفتارهای خود را تغییر دهند، فرمانبری دانش آموز بیشتر خواهد شد. 2 – نباید افکار غلط و انحرافی درباره دانش‌آموز خود نداشته باشیم. به طور مثال: «شاگردم این کار را می‌کند تا حرص مرا دربیاورد یا او موجب تمام مشکلات در کلاس است.» چنین افکاری زمینه به‌وجود آمدن احساس بسیار بد را نسبت به آن دانش‌آموز مهیا می‌کند و به طور یقین بر رفتار ما و او اثر منفی می‌گذارد. 3 – باید از ارایه دستورات مبهم، کلی و تکراری اجتناب کنیم. برای مثال، به جای این که بگوییم: «منظم باش»، شفاف و مشخص بگوییم که از او چه می‌خواهیم. 4 – به جای سخنرانی و بحث و جدل، باید کوتاه و مۆثر با لحنی محکم ولی در کمال آرامش به او گوشزد کنیم که رفتارش در ما چه تأثیری گذاشته و اگر از این رفتار خود دست برندارد، چه عاقبتی در انتظار اوست. 5 – بهتر است به یاد داشته باشیم که عاقبتی را برای او مشخص کنیم که شدنی و کوتاه ‌مدت باشد. برای مثال نگوییم: «برای همیشه از این کلاس خواهم رفت». 6 – نباید انجام دادن خواسته‌هایمان را وظیفه او بدانیم بلکه پس از انجام دادن دستوراتمان باید او را با کلام و هدایای مورد علاقه تشویق کنیم. 7 – می‌توانیم با مشارکت دانش‌آموزان فهرستی از مهم‌ترین قوانین در کلاس و مدرسه به ‌ترتیب اهمیت و همراه با روش انجام دقیق آن تهیه کرده و پس از مشخص کردن نوع محرومیت برای انجام ندادن‌شان، آن را با قاطعیت اجرا کنیم. 8 – باید عوامل مشکل‌ساز را شناسایی و برای رفع آن ها اقدام کنیم. 9 – به نیازهای جسمی، عاطفی، روانی، اجتماعی، اقتصادی و… دانش‌آموزان باید بیشتر توجه کنیم.............

برچسب‌ها: مقاله, دانش آموز, بی انضباطی, کلاس درس
ادامه مطلب
@ لینک محسن سالاری سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲ |
مي‌گويند ما ايراني‌ها چندان با كار گروهي ميانه خوبي نداريم و در فعاليت‌هاي انفرادي موفق‌تر عمل مي‌كنيم. مصداق بارز آن هم در فعاليت و رشته‌هاي مختلف ورزشي است، آنچه شواهد نشان مي‌دهد، اين است كه ورزشكاران رشته‌هاي ورزشي انفرادي ما در عرصه‌هاي مختلف ملي و بين‌المللي به قول معروف خوش مي‌درخشند، اما اغلب عكس آن در رشته‌هاي گروهي رخ مي‌دهد. واقعيت اين است كه كار گروهي ملزومات خاص خود را دارد كه بايد فراهم شود تا اين مهم اتفاق بيفتد. بي‌شك يكي از اين ملزومات آموزش است. مي‌دانيم مهمترين سنين در يادگيري و دروني كردن آموخته‌ها دوران مدرسه به ويژه دوره ابتدايي است كه در آن بچه‌ها آمادگي بيشتر براي پذيرش آن چه به آن‌ها مي‌آموزيم دارند. اما متاسفانه يا ما به درستي در مدرسه به اين مقوله مهم بي‌توجهيم يا اينكه آموزش مي‌دهيم، اما اصولي و حساب شده نيست، چرا كه خروجي اين آموزش‌ها ثمربخش نيست. چيدمان غلط اجازه نمي‌دهد رضا اكبرزاده،كارشناس آموزشي درباره چند و چون آموزش مهارت كارگروهي در مدرسه به دانش‌آموزان به مي‌گويد: همان‌طور كه مي‌دانيم بهترين نوع آموزش همان شيوه‌اي است كه به طور غيرمستقيم و در اصل آموزش واقعي لابه‌لاي آن ارائه شود. اين روش به ويژه در پايه‌هاي تحصيلي ابتدايي مدرسه بيشتر كاربرد دارد. مثلاً با بازي و سرگرمي به بچه‌ها بياموزيم كه در كارگروهي چگونه كارها را بين خودشان تقسيم كنند و از خود بچه‌ها هم در اين باره نظرخواهي كنيم و علاقه‌مندي آن‌ها را در نظر بگيريم. شايد ياددادن كارگروهي به طور مشخص و واضح در آموزش ديده نشود كه البته در زمينه اين نوع آموزش ها ما موفق عمل نكرده‌ايم، ولي اين را هم نمي‌توان گفت كه كاملاً نسبت به آن بي‌توجهي شده است. به گفته وي متاسفانه ما هر چه به مقاطع تحصيلي بالاتر مي‌رويم چون حجم كتاب‌هاي درسي بيشتر مي‌شود، كم توجهي نسبت به اين مقوله هم بيشتر مي‌شود. به اين دليل كه معلم و دانش‌آموز را مجبور كرده‌ايم كه فقط به آموزش و محفوظات كتاب‌هاي درسي آن هم در زمان محدود اكتفا كنند، چرا كه ...............

برچسب‌ها: کلاس درس, چیدمان, دانش آموز, معلم
ادامه مطلب
@ لینک محسن سالاری جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲ |


برچسب‌ها: کاریکاتور, معلم, تیزهوشان, کلاس درس
@ لینک محسن سالاری یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۱ |
نکاتی در مورد پرسش های کلاسی از دانش آموزان و 10 اصل برای معلمان در کلاس 1-احاطه كامل معلم به موضوع درس خود: مهم ترين عامل موفقيت معلم اين كه به تمامي جوانب موضوع مورد تدريس خود بطور كامل مسلط و در درس خود صاحب نظر باشد. در صورتي كه معلم اين شرط اساسي را دارا باشد مي توان اميدوار بود كه تمامي نقائص ديگر را برطرف نمايد و يك معلم نمونه گردد. اما در صورت فقدان يا نقصان اين شرط اساسي به هيچ وجه نمي توان كار تعليم را به سطح مطلوبي رسانيد. لازم به تذكر است كه مطالعه كتابها و مجلات و مطالب مختلف مربوط به درس و كمك گرفتن از معلمين با تجربه اي كه همان درس را قبلا تدريس كرده اند مي تواند در اين زمينه بسيار موثر باشد. 2. طرح درس: يك طرح درس خوب و كامل مي تواند موجب تفهيم كامل اساسي مطالب هر موضوع درسي باشد. نكاتي كه بايستي در طرح درس مورد توجه قرار گيرند عبارتند از : بيان ساده و روان و قابل فهم بودن براي همه دانش اموزان اجراي خوب معلم ( از نظر تن صدا و شوخي هاي ميان درس) روشن بودن مطالب مهم تر معين بودن مطالبي كه بايد حفظ شوند استفاده از مثال هاي ساده و داراي وجه شبه قوي با موضوع درس. طرح درس بايد طوري طراحي و اجرا شود كه كليه شاگردان مطالب اساسي را فرا گيرند و بتوانند انها را بازگو كنند. 3.ايجاد تمركز حواس در كلاس: ­ چنانچه دانش اموزان در سر كلاس تمركز حواس نداشته باشند نتيجه مورد نظر از درس گرفته نخواهد شد و مطالب بطور گسيخته در ذهن انان جاي مي گيرد. راههاي ايجاد تمركز حواس بطورخلاصه عبارتند از:جلوگيري از شلوغي كلاس و به هم ريختگي كيف ها و كتابها · راه رفتن معلم در كلاس و گاهی وقت نشستن بين بچه ها · پرسيدن سئوالات كوتاه از شاگردان در وسط درس · ترغيب دانش اموزان به يادداشت برداشتن . تقسيم كردن نگاه بين كليه دانش اموزان · ناتمام گذاشتن افعال بعضي از جملات و تكميل انها توسط دانش اموزان. 4.اقناع همه جانبه دانش اموزان ­­­شاگردان بايد عملا بفهمندكه در روش علمي اثبات هر موضوع احتياج به دليل و رد ان محتاج مثال نقض مي باشد و معلم را اسوه كامل در بر خورد منطقي با نظرات وپرسش هاي علمي مختلف بيابند. علاوه بر آن معلم بايد بتواند به پرسش هاي دانش اموزان پاسخ هاي قانع كننده بدهد. مثال: براي انكه حكم به راستي يا نادرستي گزاره (( تمام اعداد اول فردند)) كنيم با يك مثال نقض نادرستي ان اشكار مي شود و مثال نقض منحصر به فرد در اين مورد آنست كه عدد 2 عدد اول است ولي فرد نيست و براي اثبات درستي يك حكم بايد اثبات كرد كه ان حكم همواره در كليه موارد صادق است مثلا:(در تمام مثلثهاي قائم الزاويه مجموع مربعات اضلاع برابر مربع وتر مي باشد و اين مطلب در مورد تمام مثلث هايي كه يك زاويه قائمه دارند با حجت و استدلال قابل اثبات است. نتيجه ان كه اگر حكمي در مواردي چند صادق بود نمي توان نتيجه به درستي ان در تمام موارد گرفت. لذا اگر چه براي رد مطلبي تنها يك مثال نقض كافي است ولي براي اثبات درستي مطلب اوردن هزاران مثال نيز كافي نيست و اثبات درستي محتاج برهان منطقي مي باشد. 5. ايجاد تحرك و شور و اشتياق بين دانش اموزان و جلب علاقه شديد انها به درس: اين كار ابتدا با يك طرح درس عالي و اجراي موفق ان شروع مي شود و انگاه با مطرح نمودن كاربردهاي درس عجايب مربوط به درس ( بعضي از درسها داراي مطالب قابل توجه و عجيبي هستند كه بيان انها مي تواند موجب بر انگيخته شدن حس كنجكاوي و شگفت زدگي و جلب علاقه دانش اموزان به درس بشود ) مطرح نمودن پرسش هاي قابل توجه و در اخر با دادن تحقيقات در موضوعات مختلف و ارائه كنفرانس ها و مقالاتي توسط دانش اموزان ادامه مي يابد.(البته بايد توجه داشت كه در كلاس وقت زيادي به كنفرانس و سوال وجواب و غيره نگذرد. بايد از اتلاف وقت به هر صورتي جدا جلوگيري نمود ضمنا تكثير بعضي از مقالات خوب براي تمامي دانش اموزان (با درج نام تهيه كننده ان ) كار بسيار مفيدي است. 6. وادار كردن دانش اموزان به تفكر گاهي اوقات پاسخ ندادن به بعضي از سئوالات و............

برچسب‌ها: پرسش کلاسی, دانش آموز, معلم, کلاس درس
ادامه مطلب
@ لینک محسن سالاری دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۱ |

هر روز فکر می کردم چگونه می توانم، نماز و خدا و نیاز به آن را در ذهن کودکان جای دهم؟ قدم اول را برداشتم؛ اولین روزی که به مدرسه و کلاس رفتم، اسامی دانش آموزان را بر اساس حروف الفبای فارسی در دفتر حضور و غیاب کلاس نوشتم. از اول حروف الفبا تا هشتمین آن، که حرف «ح» بود ادامه دادم، جلوی نهمین حرف، که حرف «خ» بود، در دفتر نوشتم: « خداوند بزرگ » و سپس باقی اسامی دانش آموزان را یادداشت کردم. پس از پایان کار، اسامی دانش آموزان را خواندم. هر دانش آموز پس از شنیدن نام خودش، بلند جواب می داد:«حاضر!» تا به نهمین نام رسیدم؛ « خداوند بزرگ » به بچه ها نگاه کردم، همه متحیر بودند که این نام را بر چه اساسی صدا زدم. چند لحظه سکوت کردم، کسی صحبتی نمی کرد. سپس دوباره با تاکید بیش تر، نام را صدا کردم؛ «خداوند بزرگ!» در این موقع، چند دانش آموز خندیدند. من خیلی آرام و معمولی گفتم: بچه ها چرا تعجب می کنید؟ یکی از بچه ها گفت: آخه خانم معلم، ما که دانش آموزی با این نام نداریم؟ من با لبخند گفتم: درسته بچه ها، اما در این دفتر من باید اسم تمام کسانی را که در کلاس هستند بنویسم، آیا شما فکر می کنید، خداوند چون دانش آموز نیست، در این کلاس حضور ندارد؟ پس از کمی مکث دوباره گفتم: بچه ها، یک جایی را به من معرفی کنید که خدا در آن جا نباشد. بچه ها همگی گفتند، خدا همه جا هست. گفتم: پس خدا حتما در کلاس ما هم هست، فقط باید کمی دقت کنیم تا خدا را همیشه در کنار خودمان ببینیم. به همین دلیل، هر وقت من یا مبصر، حاضر و غایب کردیم و به نام « خداوند بزرگ » رسیدیم، هر کس، خدا را در کلاس و در کنار خودش احساس کرد، بلند جواب دهد:« حاضر» سپس دفتر را برداشتم و دوباره خواندم:« خداوند بزرگ!» همه ی بچه ها با صدای بلند و با شوق گفتند:« حاضر» از احساس لذت، اشک بر چشمانم حلقه زد؛ زیرا خودم بیش از هر بار، وجود خدا را در کلاس احساس کردم. منبع: مجله رشد معلم، مهر۸۵، زهرا پورحیدرآبادی


برچسب‌ها: خاطرات مدرسه, خدا, کلاس درس, معلم
@ لینک محسن سالاری پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۸ |

مطلب خواندنی زیر به طور مستقیم از وبلاگ فرهنگی خوش ذوق، انوری ثانی تقدیم شما می شود! برای مطالعه خاطرات زیبایشان اینجا را کلیک نمایید.... به خواهرم میگم: فردا بیکارم ، مراقبت هم ندارم ، باهات بیام مدرسه تون؟؟ میگه: فردا، همسر خانم ... که دکتره ، میاد مدرسه تا بچه ها رو معاینه کنه، بگذار یک روز دیگه. میگم، من که با برنامه مدرسه شما کاری ندارم ، بیکارم خب ، بذار بیام. و این طوری بود که به مدرسه اش رفتم... آقای دکتر تو دفتر مدرسه نشست و منتظر شد تا بچه های مریض رو ویزیت کنه، معاون مدرسه به همه کلاس ها سر زد و به بچه ها اعلام کرد که هرکسی که ناخوش احواله بیاد تا معاینه بشه، وقتی همه بچه ها جمع شدن ، آمارشون به بیست و سه می رسید . قرار شد اول بچه های پیش دبستانی معاینه شن و آخرین اون ها بچه های پایه پنجم باشن، خواهرم بهشون تذکر میده : بچه ها سلام یادتون نره ...اولین شاگردی که ویزیت شد تقریباً پنج سالش بود ، به آقای دکتر گفت: آقای دکتر من یک هفته است که این طوری مریضم ( یک سری علائم بیماریش رو اسم برد) ، آقای دکتر که خیلی دقیق داشت گوش می داد گفت: خب، حالا بگو یک هفته یعنی چند روز؟؟ چند روزه که این طوری؟ شاگرده جواب داد: یک هفته یعنی پنج روز. آقای دکتر گفت : نه ، یک هفته چند روزه؟؟ شاگرده هم با حالت سوالی پرسید: یک روز؟؟ دکتر: نه، نشد، یک هفته، یک هفته ( هفتش رو عمداً کش داد و محکم تر بیان کرد)؟؟ شاگرده: دو روز؟؟ دکتر با سر جواب منفی داد و دوباره سوالش رو تکرار کرد، دانش آموزه جواب داد: چهار روز؟؟ من کم کم داشت خنده ام می گرفت، به خواهرم نگاه کردم، خیلی آرام داشت می خندید. این لحظه زنگ خورد و معلم های مدرسه هم به جمع ناظرین اضافه شدن . شاگرد بعدی که برای ویزیت اومد ، شیطنت آقای دکتر گل کرد ، وقتی داشت براش نسخه می نوشت بهش گفت: پسرم ، چهار راه چند راه داره؟؟؟ شاگرده خیلی تند جواب داد: .........


برچسب‌ها: خاطرات مدرسه, معلم, دانش آموز, کلاس درس
ادامه مطلب
@ لینک محسن سالاری پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷ |

از درشكسته ي كلاس دومي ها كه وارد شدم ، پچ پچ بچه ها شروع شد كه : «آقا معلم آمد .» نگاه ها ، كنجكاوانه ، به پوشه ي قرمز رنگ دست من خيره شده بود . باران شديدي مي باريد و هوا بد جوري سرد بود . به بخاري قديمي گوشه ي كلاس نگاه كردم ، با آن شعله ي بي رمق ، خودش را هم نمي توانست گرم كند ، چه رسد به اين كلاس مرطوب و يخ زده كه چهل تا بچه ، دائم ، شير نفتش را كم و زياد مي كردند . مثل هميشه ، پشت ميز سربي و رنگ و رو رفته ي كلاس و روي صندلي اي كه به تازگي ، آقاي روستايي ، خدمتگزار مدرسه ، پايه ي آن را براي دهمين بار جوش داده بود ، نشستم و گردهاي گچ روي ميز را فوت كردم . بعد هم سرفه و گذاشتن دفتر و پوشه روي ميز . مبصر كلاس ، با اشاره ي من ، اسامي دانش آموزان بي انضباط را كه جلو اسم بعضي از آن ها چند ضربدر كوچك و بزرگ خود نمايي مي كرد و لابد از قبل با آن ها خرده حسابي داشت ، به آهستگي پاك كرد و در جاي خود نشست . ورقه هاي امتحان نوبت اول ، از لاي پوشه ، سرك مي كشيدند و بچه ها آرام تر از هميشه ، انگار كه منتظر حكم زندان خود هستند ، عين مجسمه ، روي نيمكت ها نشسته بودند و تكان نمي خوردند . در حال جمع و جور كردن اوضاع قاراشميش دفتر كلاس بودم كه اكبر عمادي ، با آن هيكل چاق و شال گردن پهني كه دور گردن انداخته بود ، خودش را تكاني داد و زوركي از پشت ميزش بلند شد و گفت : «اجازه آقا ، ورقه هاي امتحان رو تصحيح كردين !» دهانم را باز كردم تا جوابش را بدهم كه جعفري از گوشه كلاس دويد توي حرف من و تقريباً داد كشيد : «آقا ، نمره ي زير ده هم داريم ؟» سر و صدا بالا گرفت و همه ي نگاه ها به دهان من دوخته شد . در حالي كه كليد موتور سيكلتم را روي ميز مي زدم ، گفتم : « ورقه هاي كلاستون تصحيح شده و همه ، نمره آورده ايد ، بعضي نمره ها ...........


برچسب‌ها: خاطرات مدرسه, معلم, دانش آموز, کلاس درس
ادامه مطلب
@ لینک محسن سالاری پنجشنبه ۵ دی ۱۳۸۷ |

کتاب غذای روح است.وارد كلاس شدم . بيش از چهل بچه ي قد و نيم قد از سر و كول هم بالا مي رفتند . تازه كار بودم و بي تجربه. فصل اول كتاب حرفه و فن « بهداشت و كمك هاي اوليه » نام داشت . غرق تدريس شدم . ماكتي و مسواكي و پوستري ، با تكه چوبي دندان هاي روي پوستر را نشان مي دادم و با هيجان درباره ي فوايد مسواك زدن مي گفتم كه ناگهان از گوشه و كنار كلاس چند نفري پقي زدند زير خنده ! چشم غره اي رفتم ، نصف و نيمه ساكت شدند ، اما باز ايما و اشاره ادامه داشت . حواسم پرت شده بود . كم كم داشتم عصباني مي شدم . نمي دانستم مشكل از كجاست . به تك تك بچه ها نگاه كردم . بعد دزدكي به لباس و كفش هايم چشم دوختم ،  چیزی نبود . به توضيحاتم ادامه دادم ، اما خنده ي بچه ها ادامه داشت ! دستي به موها و سر و صورتم كشيدم . بالاخره حوصله ام سر رفت و از دانش آموزي كه نيشش تا بنا گوش باز بود پرسيدم : « چيه آقاي عزيز ، چرا بي جهت مي خندي ؟! » جواب درستي نداد . بقيه هم ماست ها را کیسه كردند و زل زدند به چشمان من . زنگ تفريح كه زده شد ، خودم را به دفتر مدرسه رساندم . معلم ها يكي يكي مي آمدند ، خسته و گچي ! از مدير و معاون خواهش كردم خوب سر و لباسم را نگاه كنند تا اگر موردي است ، آن را بر طرف كنم . اما آنها نيز تاكيد كردند مسئله خاصي وجود ندارد . تعجب كردم . دوباره به سمت آينه ي داخل دفتر رفتم و مشغول ورانداز خود شدم . يكي از دبيران با تجربه به شوخي گفت : « آقا ، نكند چون موهايتان كم پشت است و آن را سيم كشي كرده ايد ، بچه ها شيطنت مي كنند ؟! » طوري اين جمله را گفت كه همه شروع به خنديدن كردند . همان طور كه نگاهم به آينه بود ، لبخند زدم . اما ناگهان لبخند روي صورتم ماسيد و چهره ي خندان دانش آموزان مانند فيلمي در جلو چشمانم شروع به رژه رفتن كردند . معما حل شده بود . با لب و لوچه آويزان به سمت همكاران آمدم و پرسيدم : « مي بخشيد ، كسي يك دندان پزشك ماهر سراغ دارد به من معرفي كند ؟! 


برچسب‌ها: خاطرات مدرسه, معلم, دانش آموز, کلاس درس
@ لینک محسن سالاری پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۷ |

دیدار با یک دختر ایرانی که او را بر حسب اتفاق به کلاس من آوردند، سبب شد که نخستین جرقه آموزش شناخت ملت ها و فرهنگ های جهان به دانش آموزانم در من پدید آید. در سال ۱۹۸۸ آموزگار پایه سوم دبستان ایچی کاوا بودم. روزی مدیر مدرسه دختر ایرانی را به کلاسم آورد و او را به من و دانش آموزان کلاس معرفی کرد. رفتار با وقارانه و بزرگ منشانه این دختر در مدرسه و در بین۱۳۰۰دانش آموز ژاپنی، تحسین همگان را بر انگیخته بود. با وجود آن که ژاپنی را بسیار کم بلد بود، اما می توانست در کلاس با ما ارتباط  برقرار کند. در تمام مدتی که این دختر در ژاپن زندگی می کرد، شاد و خوشحال به نظر می رسید. او در مدتی کمتر از یک سال زبان ژاپنی را به خوبی آموخت و تاثیر بسیار خوبی بر شاگردان کلاس گذاشت. پیش از آشنایی با این دختر، گمان می کردم که زنان ایرانی کم حرف و محجوبند، زیرا دیده بودم که آن ها چهره خود را در حجاب پنهان می کنند، اما رفتار وی سبب شد که دیدگاه من نسبت به ایرانی ها دگرگون شود. او اعتماد به نفس زیادی داشت و با افتخار و سربلندی افکار و اندیشه های خود را بیان می کرد. شخصیت او مرا شگفت زده  می ساخت، به ویژه آن که چنین رفتاری به ندرت از دانش آموزان ژاپنی سر می زد. همچنین پیش از آن که این دختر ایرانی به کلاس مان بیاید، دانش آموزانم خارجی ها را با تعجب و کنجکاوی می نگریستند یا آن که.........


برچسب‌ها: خاطرات مدرسه, معلم, دانش آموز, کلاس درس
ادامه مطلب
@ لینک محسن سالاری پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷ |

ابزار هدایت به بالای صفحه