تسطیح معابر!
در زنخدانت فتاد و شاسی قلبم شکست
شهرداری پُر نمیسازد چرا این چاله را؟!
گیسو دراز!
نگارم آمد و گفتم به زلف یلدایش
سلام ما برساند به قوزک پایش!
فرمان دهی!
ناز ،فرمان داد و چشمان تو بغضم را شکست
نوبت دل شد نگارا، با همین فرمان بیا!
کارخانۀ ناز!
نازت خریده ایم و کنون اخم می کنی
این بود نازنین، خدمات پس از فروش؟!
تعمیرگاه مجاز!
تا خراب از می شدم ، بردند پیش زاهدم
بررسیمان کرد و گفت :«این قابل تعمیر نیست!»
شاعر: سعید سلیمان پور ارومی
برچسبها: طنز, شعر طنز, سلیمان پور ارومی, خنده
@ لینک محسن سالاری یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴
|


