،به دنیای حرفه و فن خوش آمدید...... کار و فناوری، تحقیق، اقدام پژوهی، مقالات آموزشی و تربیتی، کاردستی، ضرب المثل، طرح مشبک، معرق و منبت کاری، پاورپوینت، خاطره، طرح درس، کامپیوتر، شعر، آشنایی با مشاغل و رشته های تحصیلی، مدارهای الکتریکی و الکترونیکی، روش تدریس، داستان كوتاه، اطلاعات علمی، طنز، کاریکاتور، عکس، فوت و فن معلمی، مشاهیر ایران و جهان، دانستنی ها، جمله های زیبا، ابتکار و خلاقیت، یزدشناسی، دانلود، فیلم، موسیقی و... در دنیای حرفه و فن، راه بیشتر آموختن کار و فناوری دنیای حرفه و فن سالاری | نمره

مدیر مدرسه ای در کلکته هندوستان، این نامه را  چند هفته قبل از شروع امتحانات برای والدین دانش آموزان فرستاده است: والدین عزیز امتحانات فرزندان شما به زودی آغاز می شود. من می دانم شما چقدر اضطراب دارید که فرزندانتان بتوانند به خوبی از عهده امتحانات بر آیند. اما لطفا در نظر داشته باشید که در بین این دانش آموزان یک هنرمند وجود دارد که نیازی به دانستن ریاضیات ندارد.یک کارآفرین وجود دارد که نیازی به درک عمیق تاریخ یا ادبیات انگلیسی ندارد. یک موزیسین وجود دارد که کسب نمرات بالا در شیمی برایش اهمیتی ندارد.یک ورزشکار وجود دارد که آمادگی بدنی و فیزیکی برایش بیش از درس فیزیک اهمیت دارد.اگر فرزندتان نمرات بالایی کسب کرد عالی است. در غیر این صورت، لطفا اعتماد به نفس و شخصیتش را از او نگیرید. به آنها بگویید مشکلی نیست آن فقط یک امتحان بود و آنها برای انجام چیزهای بزرگتری در زندگی به دنیا آمده اند.به آنها بگویید فارغ از هر نمره ای که کسب کنند شما آنها را دوست خواهید داشت و آنها را قضاوت نخواهید کرد.لطفا این را انجام دهید تا ببینید چگونه فرزندانتان جهان را فتح خواهند کرد. یک امتحان یا نمره پایین نبایستی آرزوها، استعداد و اعتماد به نفس آنها را فدا کند.و در پایان، لطفا فکر نکنید که دکترها و مهندسین تنها انسان های خوشحال و خوشبخت روی زمین هستند. با احترام فراوان مدیر مدرسه 


برچسب‌ها: داستان کوتاه, دانش آموز, امتحان, داستانک
@ لینک محسن سالاری جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷ |

کارنامه آخر سال من!


برچسب‌ها: نمره, کاریکاتور, طنز تصویری, خنده
@ لینک محسن سالاری جمعه ۱۹ مرداد ۱۳۹۷ |

پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم، دایره‌ای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون، دایره‌ای قرمز کشیده بود و نوشته بود: «پسرم دقت کن!» فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد. از مدیر پرسید: «می‌تونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟» مدیر هم با لبخند گفت: «بله، لطفا منتظر باشید.» معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد! مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدائی لرزان گفت: «ببخشید، من نمی‌دونستم…، شرمنده‌ام.» مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت. اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت: «معلم مون امروز نمره‌ام رو کرد بیست!» زیرش هم نوشته: «گلم، اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم!» بیا اینقدر ساده به دیگران نمره‌های پائین و منفی ندیم. بیا اینقدر راحت دلی رو با قضاوت غلط‌مون نشکنیم... منبع: عصر ایران


برچسب‌ها: معلم, نمره, داستان کوتاه, داستانک
@ لینک محسن سالاری دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴ |

هفته پیش یک نفر پیدا شد و در کامنت های بدون سلام و با شروع خجالت بکش... بنده را مستفیض ساخت. هر چند دیگر قصد نداشتم به حرف های این چنینی توجه کنم و بیم داشتم منتقدین سر برسند که به ما چه و از این حرف ها ولی زمانی که در کامنت آخری نوشت من به بچه ها نمره مفت داده ام حیفم آمد دفتر معلم و بعضی از عکس های آن سال ها را حداقل برای یادگاری منتشر نکنم. یکی دیگر از فوت و فن های معلمی این است که هر مدرکی مبنی بر اثبات فعالیت هایتان را آرشیو کنید. خدا را شکر من بسیاری از مدارک و حتی سوالات و کارهای نمونه دانش آموزانم را دارم و فکر می کنم این آقای معلم، مسئول یا حتی دوستان قدیم زمانی که با اسامی و نمره های 23 سال پیش هنرجویان هنرستان شهید نمکی روبرو شوند شگفت زده خواهند شد. در لینک های زیر که تنها قسمت کوچکی از این آرشیو را می توانید ببینید چند نکته قابل مشاهده است: تعداد نمره های کلاسی. نمره میان ترم. نمره پایانی. میانگین نمره ها. جمع نمره های هر کلاس. معدل و... اگر دقت کنید بسیاری از نمره ها با اعداد مثلا 15/43 یا 11/21 و... وجود دارد که به همین صورت به دفتر مدرسه رد می شد. آقای محسن صبار روزی به من گفت تنها دبیری که در زمان امتحانات نباید برای نمره با او بحث کنم تو هستی. سوالاتم همیشه استاندارد بود. با این که معدل و نتایج قبولی کلاس هایم از همه معلم های هنرستان بهتر بود ولی پایین ترین میانگین ارزشیابی سالانه را به من می دادند!! یادم هست تعداد تجدیدی های بقیه همکاران در برخی دروس فنی بالای 20 نفر بود ولی من یکی دو نفر. جالب است که تعدادی تهمت زدند که من جواب ها را می نویسم و سال آخر حکم دادند که ورقه ها باید در مدرسه تصحیح شود و باز هم نتوانستند چیزی پیدا کنند! چون ارتباطم با بچه های هنرستان بویژه کلاس سومی ها بسیار خوب بود و همه با تلاش بسیار نمره خوب می گرفتند... برای مشاهده دفتر معلم و عکس ها روی لینک های زیر کلیک کنید:

دفتر نمره هنرستان نمکی سنندج 1371    @ دفتر نمره هنرستان نمکی سنندج 1371

دفتر نمره هنرستان نمکی  1372    @ دفتر نمره هنرستان نمکی  1372

روی جلد دفتر نمره من

معلمان هنرستان شهید نمکی سنندج 1369 - 1   @ عکس معلمان هنرستان شهید نمکی  - 2

عکس یادگاری با هنرجویان هنرستان - 1    @ عکس یادگاری با هنرجویان هنرستان - 2 


برچسب‌ها: نمره, ارزشیابی, دانش آموز, هنرستان نمکی
@ لینک محسن سالاری دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ |

روز مرگ نمره هاامتحان کلاس سومی ها در حال تمام شدن بود. کتاب ها در حیاط و راهرو مدرسه پخش و پلا شده بود. انواع نمونه سوالات و دفترهای رنگارنگ را می شد در میان آن ها دید. بابای مدرسه تمام کتاب ها، دفترها و نمونه سوالات امتحان های قبلی را در جعبه ای بزرگ ریخته بود. می گفت دیگر هیچ کدام از بچه ها دنبال این ها نمی آیند! پرسیدم: چرا؟ گفت: برای این که مطمئن هستند نمره قبولی را آورده اند! بعد تعدادی از ورقه های حاوی سوال را در آن ریخت. نگاهی به سوالات کردم. خط خودم را دیدم. چقدر برای نوشتن آن ها وقت گذاشته بودم. در دلم گفتم: خب بی معرفت ها لااقل... نگاهم به حیاط افتاد، باد نمونه سوالات را به این طرف و آن طرف می برد و بچه هایی که خوشحال از جلسه امتحان خارج می شدند، با بی تفاوتی کتاب ها و ورقه ها را لگد کوب می کردند! انگار از روی عمد این کار را انجام می دادند! فکرم به جهتی دیگر لغزید. به کابوس شب های امتحان دانش آموزان رسیدم. کمی یا شاید بیشتر حق را به آن ها دادم. از شر معلم و کتاب و توپ و تشر بزرگ ترها راحت شده بودند. به طول سال تحصیلی فکر کردم. به هر جا می رفتی صحبت از نمره بود. از سازمان و ناحیه گرفته تا مدیر مدرسه و دبیر راهنما و والدین. نمودار ستونی و نتایج امتحانات سال گذشته هنوز روی دیوار دفتر مدرسه خودنمایی می کرد. نمره ها در چند جا ثبت می شد. دفتر مدرسه، دفترچه پیوند، کارتکس، کارنامه میان ترم، نمره مستمر، مسابقات علمی، آزمون های چهار گزینه ای برای مدارس فلان و بهمان و... سرم گیج رفت. به خودم گفتم: اگر من هم بودم... بگذریم. از مدرسه بیرون آمدم. در پیچ و خم کوچه، دو نفر از دانش آموزان، جلوتر از من گام بر می داشتند و خنده کنان در حال پاره کردن اوراق کتابشان بودند! سرعتم را کم کردم. قضیه برایم جالب شده بود. به حرکاتشان بیشتر توجه کردم. جواب هر سوالی را که در کتاب می یافتند، هر دو جیغ بلندی می کشیدند و سپس صفحه مربوط به آن سوال را جدا کرده و در هوا رها می کردند! با خود..........


برچسب‌ها: معلم, دانش آموز, تنفر درس, نمره
ادامه مطلب
@ لینک محسن سالاری شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ |

ابزار هدایت به بالای صفحه